بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 299

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

 

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

حبه کردن-دانه دانه کردن

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

 

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

 

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
 

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

چراغان کردن-جشن گرفتن

پاره آجر-شکسته ی آجر

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

چشم انداز-منظره

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
تنبان درآر-بی حیا-دریده

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

آبدار-سخت-شدید-سنگین

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

بفرما زدن-تعارف کردن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

دق مرگ-دق کش

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

خرمن-انبوه و پرپشت

 

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

دو زاری-سکه ی دو ریالی

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

دبه-ظرف-کوزه

آب و خاک-میهن-دیار

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

زار زدن-سخت گریه کردن

با خدا-خداشناس-مومن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

اوضاع احوال(وضع و حال)
 

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

جگر-عزیز-عزیز دلم

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

خالی بند-چاخان-دروغ گو

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

دال-خمیده-کج

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

دار کشیدن-دار زدن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

زیر چاقی-مهارت

بزرگداشت-احترام-تکریم

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

اله و بله-چنین و چنان

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

آب و خاک(میهن، دیار)
از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

بید خورده-کهنه و فرسوده

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

 

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

خداپسندانه-مورد پسند خدا

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

 

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

برچسب زدن-تهمت زدن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

بغداد آباد-شکم سیر

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

چارچار زدن-بی حیایی کردن

انگشت کردن(انگشت رساندن)

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
حیوون-نگا. حیوان
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
پایین دست-طرف پایین
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

 

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

 

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

آمدن(آغاز به کاری کردن)
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

پیه آوردن-چاق شدن

 
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

خرس-چاق و درشت-تنومند

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
 

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

بر ملا شدن-آشکار گشتن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
بَهمان-فلان

تو دار-راز نگهدار

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

حضرت عباسی-راست و درست

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

 
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

خر و پف-نگا. خرناس

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

ترش کردن-عصبانی شدن

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

الفرار(گریز، بگریز !)

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

 

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

تخته زدن-پنبه زدن

چِخ کردن-راندن سگ

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

 

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

اُق زدن-بالا آوردن

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

 
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

آلکلی(معتاد به الکل)

چاشت-صبحانه-ناشتایی

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

بز دل-ترسو
کار شگفت‌انگیز کردن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

 

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

پاچین-دامن زنانه

خیس شدن-تر شدن

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

جوغ-جوی آب

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

آفتاب به آفتاب-هر روز

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

چلک بازی-بازی الک دولک

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

تنگ بودن وقت-دیر شدن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

آب آتش مزاج(می سرخ)

پشک انداختن-قرعه کشیدن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

 

جا افتادن-سر جای خود آمدن

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

روغن زرد-روغن حیوانی

حیوونی-نگا. حیوانکی

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

 

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

چشم گود شدن-لاغر شدن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دوسیه-پرونده

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

خیک محمد-آدم چاق و فربه

 
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

خیرات کردن-چیزی را

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

پهن شدن آفتاب-روز شدن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

پِشک-نرمی و پرده های بینی

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

زبان پس قفا-نوعی گل است

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

درخت اگر-امید پوچ و واهی

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

جگر-عزیز-عزیز دلم

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

حرص و جوش-عصبانیت

 

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

 

دهن بسته-حیوان

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

 
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

 

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

چِخ کردن-راندن سگ

 
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

دست اول-نو و تازه

روده دراز-پر حرف-وراج

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

حلق آویز-به دار کشیده

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

 

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

پر افاده-متکبر-مغرور
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

ته بر کردن-از ته بریدن

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

 
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

جان کلام-اصل مطلب

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

تخم چشم-مردمک چشم

دسته-جمعیت سینه زن

چار چشم-کسی مه عینک می زند

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

بالا آوردن-استفراغ کردن

دانه دانه-یک یک

جزوه-کتابچه-دفترچه

خط افتادن-خراش افتادن
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

زبان کوچکه-زبان کوچک

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

با متانت-با وقار

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

حالا حالاها-مدت دراز
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
آب نخوردن چشم-امید نداشتن

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

خودآموز-بدون آموزگار

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

 

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 
آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

دمپایی-کفش راحتی خانه

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

چرمی-از جنس چرم

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

حاملگی-آبستنی

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

حظ کردن-لذت بردن

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

بازو دادن-یاری دادن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

بد قلق-بد عادت-بد ادا

جوشی شدن-عصبانی شدن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

دست خوش !-آفرین

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

چراغ الله-نگا. چراغ

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

 
خیس کردن-ادرار کردن به خود
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

جگرکی-جگر فروش

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

 

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

دو دو کردن-دویدن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

دوام کردن-دوام آوردن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

دماغ چاقی-احوال پرسی

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

پُر توپ-خشمگین

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

پر گو- پر چانه

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

 

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

آزگار-زمان دراز

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

پینکی رفتن-چرت زدن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

توالت کردن-آرایش کردن

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

حق دادن-تایید کردن

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
 

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

جگر گوشه-فرزند

دُنگی-دانگی

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

بند کردن-محکم کردن

راست رو-رو به رو-مقابل

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

نیروی انجام کاری را داشتن

دوسیه-پرونده

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

در دار-دارای سرپوش

بیرون رفتن-به توالت رفتن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

خرمن-انبوه و پرپشت

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

 

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

 
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

جلز و ولز-سوز و گداز

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

 

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

ریش شدن-ریش ریش شدن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

خلق الله-مردم

 

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

در ثانی-ثانیا-دوم

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

 

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

چروکیدن-چین دار شدن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

چِخ کردن-راندن سگ

بند-ریسمان-طناب-رشته

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

بد اخم-عبوس و ترشرو

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

پیاله زدن-می نوشیدن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

آب آتش مزاج-می سرخ

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

ته گرفتن-سوختن غذا

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

 

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

بَر و بیابان-دشت و صحرا

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

ریق زدن-ریغ زدن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

 

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
پا-حریف
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

 

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

 

پکاندن-ترکاندن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
بیرون روش-اسهال-شکم روش

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

اینها را هم بخوانید