بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 299

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

 

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

درخت اگر-امید پوچ و واهی
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

پاچین-دامن زنانه

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

ادا اصول(ادا اطوار)

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

دبه-ظرف-کوزه

دو رگه-از دو نژاد محتلف

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

آتشی-تندخو-زودخشم

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

جِر خوردن-پاره شدن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

دو لَتی-در دو لنگه ای

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

دلسرد کردن-ناامید کردن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 

دندان تیز کردن-طمع کردن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

چنار عباس علی-متلک بد

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

باربند-جای نهادن و بستن بار

خواری و زاری-پریشان حالی
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

بساز-آدم سازگار-صبور

 
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

تپه ماهور-زمین ناهموار
تند نویس-کسی که سریع می نویسد

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

فرسوده و خراب شدن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

دست باف-بافته با دست

دو لبه-دارای لب کلفت

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

 

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

خوش لباس-نگا. خوش پوش

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

چل زن-زن کوتاه قد

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

پول و پله-پول

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

اطفال باغ-گل‌های تازه

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

ته دار-پایه دار

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

 
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
تریت- تلیت

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

 

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

چنار عباس علی-متلک بد
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

این سفر(این بار)

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

رودرواسی-رودربایستی

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

حبف و میل-ریخت و پاش

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

بند آوردن-متوقف کردن

بده بستان-داد و ستد-معامله

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

آهوی خاور-آفتاب

 
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

زهره کردن-بسیار ترساندن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

آشغالی-سپور

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

باش !-نگاه کن-ببین

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

 

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

خر و پف-نگا. خرناس

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

زرت و زورت-زرت و پرت

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

 

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

چاک زدن-نگا. چاک دادن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

دَم باز-چاپلوس-متملق

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

ریغ-مواد درون امعا و احشا

اله و بله-چنین و چنان

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
افسارگسیخته-سرکش

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

آشغالی-سپور

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

پاتال-سالخورده-پیر

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

 

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

آبِ کبود-آسمان

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

چشم کار کردن-دیدن

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

ژوری-هیئت داوران

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

پیاله فروش-میخانه چی

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

پشت بام-سقف بیرونی بام

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
پیش کنار-بیضه-خایه
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

از زبان افتادن(لال شدن)

خاکی-فروتن و متواضع

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

خودفروش-فاحشه-خائن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
تنگاب آمدن-به جان آمدن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

 

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

جمع و جور-منظم و مرتب

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

پی گرفتن-دنبال کردن کار

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

بی مخ-بی عقل-شجاع

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

تر دست-ماهر-شعبده باز

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

به پول رساندن-فروختن

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

دستمالی-دست مالیدن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

رفتگر-سپور-آشغالی

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

پس نشستن-عقب نشینی کردن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

چشم انداختن-نگاه کردن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

پر روده-پرچانه-روده دراز

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

حق نشناس-نا سپاس

پخته-با تجربه-دنیا دیده
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
خر و پف-نگا. خرناس
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

چُرت-خواب کوتاه

 
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

چغلی کردن-شکایت کردن

دلداری دادن-تسلی دادن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

چَکی-وزن نکرده-یک جا

خرمن-انبوه و پرپشت

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

حضرت عباسی-راست و درست

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

 
حاجیت-بنده

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

خانم آوردن-پا اندازی کردن
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
 

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

چای کار-کشت کننده ی چای

چروک-چین و شکن

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

ته خوار-بچه باز

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

جَفت-چوب بست انگور

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

دختر بچه-دختر کم سن و سال

پاک-به کلی-یکسره

به چشم-اطاعت می شود

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

 

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

تاب بازی-بازی کردن با تاب
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

 
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

اجباری(خدمت سربازی)

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
 

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

 

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

توالت کردن-آرایش کردن

چوب خوردن-تنبیه شدن

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

آکَل-آقای کربلایی

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

چاسان فاسان-آرایش-بزک

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
 

اَتَر زدن-فال بد زدن

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

درخت اگر-امید پوچ و واهی

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

پروار-فربه-چاق

چلو-برنج آب کشیده

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

چغندر پخته-لبو

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

دهن دره-خمیازه

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

 

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

انسان بودن(شریف و درست بودن)

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند
ته نشین شدن-رسوب کردن

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

پای پس-عوض-تلافی

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

آب آتش زده-اشک

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

در دار-دارای سرپوش

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

 
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

با محبت-زود جوش و مهربان

دست باف-بافته با دست

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

جگرکی-جگر فروش

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

چهره کردن-نگا. چهره شدن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

دست نماز-وضو

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

حضرت عباسی-راست و درست

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
تخم نابسمل لا-حرام زاده

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

از دست دادن(گم کردن)

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

خوش بنیه-سالم و قوی

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

چرسی-آدم معتاد-افیونی

دلمه شدن-بسته شدن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

 
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

 

خلا-مستراح

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

 

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

انداختنی-جنس نامرغوب
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
 

پشم و پیله-ریش

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

زَوال-مست مست-لول

جزاندن-آزار و اذیت کردن

 

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

بلا نسبت-دور از جانب شما

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

چلاق شده-نوعی نفرین است

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

خاطر جمع-مطمئن

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

در ثانی-ثانیا-دوم

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

خر بی یال و دم-احمق-نادان

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

 

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
دبنگ-احمق-کودن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

 

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

 

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

دل کسی آمدن-دل آمدن

 

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
الانه(همین حالا، هم اکنون)

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

 

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

درگاهی-آستانه

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

رج کردن-رج بستن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

اینها را هم بخوانید